نوشته های سرزمین همیشه بهار

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

از وقتی که اسم بیمار ایدز و علائم و راه های انتقال این بیماری رو کمی تا حدودی شناختم همیشه فکر میکنم که خدایا نکنه منم ایدز داشته باشم؟ یا این که فکر میکنم تمام جوامع بشری به ایدز مبتلا هستن. یا این که خودمم مبتلاام اما متوجه نیستم.
ممکنه ما حتی 10سال به این بیماری مبتلا باشیم و متوجه نباشیم چون که ویروس این بیماری پنهونه!
واکسن این بیماری به این علت هنوز کشف نشده که سلول های این ویروس توانایی تغییر شکل دارند و میتونن جهش پیدا کنند و این یعنی عملا شما هیچ کاری برای کشف واکسن این ویروس  مزمن از دستتون بر نمیاد. (شایدم بیادا!)

خب میگفتم: فک میکنم ایدز دارم به خاطر این که این بیماری از هر راهی، حتی کوچیک ترین زخمی و...به ادم سرایت میکنه.
این که داری به یه نفر دست میدی و یه قسمت از دستت یه خراش کوچیک داره و ویروس از این طریق بهت سرایت میکنه. یا از لیوان دوستت اب میخوری و از محل تماس لبش به لیوان ویروس وارد بدنت میشه و هزاران هزار راه و فکر و دیگه...!
فک کنم اگه یه کوچولو دیگه مستندای زیست شناسی رو ببینم خودمو قرنطینه کنم!
الان که فکرشو میکنم به زیست از همه‌ی علوم علاقه مند ترم، حتی از فیزیک و فلسفه هم بیشتر دوسش دارم. زیست دیوونه کنندس و جذاب و جالب...
من رفتم زیست بخونم. 
بای بای دوستان...
 love Biologiy

دلٍ دیگه، هر وقت، گاه و بی وقت هوس (ح) یه چیزی رو میکنه!
الانم این دلی صاب مردهٰ بدجور تاب میخواد.
آره، تاب ت ا ب.
این که بشینم توی تاب و و هیچ‌کس از پشت هلم بده. هلٌ هلٌ هل...
بعد پاهامو تا دلم میخواد توی تاب تکون بدم. تکونو تکونو تکون...
تاب‌ش اونقدر بالا بره که پام به زمین نرسه و برم بالا و بالاتر؛ اونقدر بالا که برای بقیه از بالا دست تکون بدم و صداشون کنم!
سلاااااااااااااااااام؛ خوووووووووووووبید؟
بعد سرمو بندازم عقب و چشامو ببندم و تاب بخورم. تابو تابو تاب....
دلم میخاد که توی تاب بشینم و موهامو باز کنم که باد بینشون بپیچه و بعدش موهام پریشون شه و باد بهش بزنه و پرواز کنه...یک سشوار پریشون از طبیعت بگیرم.
بعد یک نسیم خنک،آروم آروم بیاد و دلمو، جیگرمو، روح و روانمو سرحال بیاره و بعد چشمامو باز کنم و چشم بدوزم تو چش ابرای قشنگ و برفیه آسمون.
تاب رویایی من

بدون شکٰ این لحظه یکی از لذت بخش‌ترین لحظه هایی خواهد بود که من توی عمرم تجربه خواهم کرد!
چشماتونو ببنید و از همینجا تاب سواری کنید.
تاب تاب عباسی، خدا! منو نندازی...

میدونم که نمیندازی
اما اگه افتادم، کنار خودت بیوفتم.
 بچه بودیم چه شعرایی میخوندیم اخه بچه جون مگه خدا هم کسی رو میندازه؟ زمین میزنه؟

عکس: تاب رویایی من...