نوشته های سرزمین همیشه بهار

نوشنه 13ام ابان ماه. ثبت روز
نوشته در اسرع وقت ارسال میگردد.

تو خونه تنها نشستی. درد‌شکم امونتو بریده، از شدت درد بدجوری بخودت می‌پیچی و نمیدونی باید چیکار کنی، دقیقن چیکار؟!

کلید ماشینو میقاپی ٰ حالا قاپیدن هم که نه، ماشین امادست و کلید هم دم دست . خلاصه  ماشینو برمیداری که بری تا سوپری و دوقلم جنس بگیری واس این یخچال و شکم لعنتی که از گرسنگی تلف نشی،حالا درد شکمو بیخیال داداش! 

به سوپرمارکت میرسی و یک سبد برمیداری و پرش میکنی. یه قوطی شیر، یه بسته ماکارونی، یه پنیر روزانه و مخلفاتی که لازم داری....

میری پای صندوق که حساب کنی. کیف پولیتو در میاری و حساب میکنی. خریداتو برمیداری که بری، یه هو چشات به شلف کوچیک پشت سر اقای فروشنده میبوفته که ردیف به ردیف سیگار گذاشته!

یه نفس عمیق میکشی و میگی لطفن یه باکس فلان سیگار.

اقا یه نگاه اندر سفیه و با تعجب بهت میندازه و میگه سیگار خانوم؟

بله. فقط ی باکس لفطن.

بدون توجه به واکنش فروشنده سیگارو میگیری و میایی بیرون. بوی دود و گنده اشغال های به اتیش کشیده ی توی کوجه حالتو بهم میزنه، باکس سیگارو میندازی بیرون و با ماشین زیر میگریش و به راهت ادامه میدی.

الان دیگه کار همیشگیت شده که ی باکس سیگار بگیری و نابودش کنی به انقام اونایی که میکشن و نابود میشن...

...اجازه ندیم که سیگار عزیزامون رو نابود کنه و جهانمون رو آلوده...

نوشته: تخیلات یک روز تعطیل-5شنبه-امروز که مدرسه نداشتیم دلتنگ مامان بابا شدم قاط زدمٰٰ به دل نگیرید...

از وقتی که اسم بیمار ایدز و علائم و راه های انتقال این بیماری رو کمی تا حدودی شناختم همیشه فکر میکنم که خدایا نکنه منم ایدز داشته باشم؟ یا این که فکر میکنم تمام جوامع بشری به ایدز مبتلا هستن. یا این که خودمم مبتلاام اما متوجه نیستم.
ممکنه ما حتی 10سال به این بیماری مبتلا باشیم و متوجه نباشیم چون که ویروس این بیماری پنهونه!
واکسن این بیماری به این علت هنوز کشف نشده که سلول های این ویروس توانایی تغییر شکل دارند و میتونن جهش پیدا کنند و این یعنی عملا شما هیچ کاری برای کشف واکسن این ویروس  مزمن از دستتون بر نمیاد. (شایدم بیادا!)

خب میگفتم: فک میکنم ایدز دارم به خاطر این که این بیماری از هر راهی، حتی کوچیک ترین زخمی و...به ادم سرایت میکنه.
این که داری به یه نفر دست میدی و یه قسمت از دستت یه خراش کوچیک داره و ویروس از این طریق بهت سرایت میکنه. یا از لیوان دوستت اب میخوری و از محل تماس لبش به لیوان ویروس وارد بدنت میشه و هزاران هزار راه و فکر و دیگه...!
فک کنم اگه یه کوچولو دیگه مستندای زیست شناسی رو ببینم خودمو قرنطینه کنم!
الان که فکرشو میکنم به زیست از همه‌ی علوم علاقه مند ترم، حتی از فیزیک و فلسفه هم بیشتر دوسش دارم. زیست دیوونه کنندس و جذاب و جالب...
من رفتم زیست بخونم. 
بای بای دوستان...
 love Biologiy

دلٍ دیگه، هر وقت، گاه و بی وقت هوس (ح) یه چیزی رو میکنه!
الانم این دلی صاب مردهٰ بدجور تاب میخواد.
آره، تاب ت ا ب.
این که بشینم توی تاب و و هیچ‌کس از پشت هلم بده. هلٌ هلٌ هل...
بعد پاهامو تا دلم میخواد توی تاب تکون بدم. تکونو تکونو تکون...
تاب‌ش اونقدر بالا بره که پام به زمین نرسه و برم بالا و بالاتر؛ اونقدر بالا که برای بقیه از بالا دست تکون بدم و صداشون کنم!
سلاااااااااااااااااام؛ خوووووووووووووبید؟
بعد سرمو بندازم عقب و چشامو ببندم و تاب بخورم. تابو تابو تاب....
دلم میخاد که توی تاب بشینم و موهامو باز کنم که باد بینشون بپیچه و بعدش موهام پریشون شه و باد بهش بزنه و پرواز کنه...یک سشوار پریشون از طبیعت بگیرم.
بعد یک نسیم خنک،آروم آروم بیاد و دلمو، جیگرمو، روح و روانمو سرحال بیاره و بعد چشمامو باز کنم و چشم بدوزم تو چش ابرای قشنگ و برفیه آسمون.
تاب رویایی من

بدون شکٰ این لحظه یکی از لذت بخش‌ترین لحظه هایی خواهد بود که من توی عمرم تجربه خواهم کرد!
چشماتونو ببنید و از همینجا تاب سواری کنید.
تاب تاب عباسی، خدا! منو نندازی...

میدونم که نمیندازی
اما اگه افتادم، کنار خودت بیوفتم.
 بچه بودیم چه شعرایی میخوندیم اخه بچه جون مگه خدا هم کسی رو میندازه؟ زمین میزنه؟

عکس: تاب رویایی من...

2 شب. 1 روز. چند خاطزه...

روزِ اول- 15.6.92.- همایش دختران اسمانی
 روزی که بسی خوش‌گذشت و خوب بود. خوب تر بود چون که با شروع همایش گوشی هامون رو تحویل گرفتند تا عصر که همایش و کلاس ها تمام شد. یک روز بی‌گوشی چسپید!


شبِ دوم:
روزِ دختره. دلت می‌خواد که این روز رو واسِ خودت و دوستاتت ثبت و خاطره انگیز کنی، اما چه جوری؟!
با سوپرایز شدنت توسط زن عمو و کیکش خوش‌حال میشی، دوست داری بقیه رو هم تو خوشحالیت سهیم کنی.
درینگ دیرینگ دیررررینگ. الو سلام؟ امشب پایه اید بریم پارک واس روزِ دختر؟!
با بچه ها قرار پارک میریزی و میرید پارک برای جشن...
یک جشن کوچیک به افتخار خودمون...

@زن عمو ، خیلی ممنونیم که باعث این جشن کوچیک و شب بیادموندنی شدی...
و بهمون اهمیت میدی...

عکس های پارک و همایش...

زخم حج

زانو

لباس 


پست ارسال میگردد.

سلام خدای من!


راستش رو بخواهی اینبار نیومدم برای تشکر و این جور حرفا و باز بهت بگم که خوشحالم. ابن دفعه اومدم گله.

خداجونی اش نخوردم اما دهنم میسوزه... از بعضی آدمات دلگیرم. از اون بنده هاییت که واسه خودشون میبرن و میدوزن و...

تو خودت شاهد.

به قول سهیلا دلگیرم، به وسعت آسمانت

خواستم بهت بگم خودت تمام داشته ها و نداشته هامی. بهم کمک کن که راه درست رو برم و درست انتخاب کنم و تشخیص بدم.

راستی خدا تو که به همه ما منطق و عقل وقدرت تفکر دادی پس چرا هنوز بنده هات عقلشون به چشونه؟

ای بابا! کاش به چش بود الان دیگه عقلشون به گوشه شونه.

خدایی خودت هوامو شدیدن داشته باش که بدون خودت هیچم.

از ته ته قلبمم خبر داری. خودمو سپردم به خودت...

نزار کاسه این دل کارش له لبریز شدن برسه. خودت خوب میدونی که از کسی چیزی به دل نمیگیرم و کسی بهم بد کنه زود فراموش میکنم اما...

بیخیال این مردم و این دنیا...

بابت همه چیز هم بازم شکرت...

منتظر جواب و کمکت هستم، دقیقن مثل  همیشه.

عاشقتم.

چشم های تو

در ته فنجان قهوه هم پیداست

اخم که می‌...کنی

تلخ‌تر می‌شود

****

انگار لیوان لیوان تاریکی نوشیده باشم

لیوان لیوان فراموشی

دلتنگی

تاریکم

دلتنگم...

***

ایست

یعنی به قله ی تسلیم رسیده ای...

پ.ن: صبح رها شده.

سلام خدای من.


خیلی خوبم. خودم، حالم.

اومدم ازت عاجزانه خواهش کنم که رمضان امسال رو رمضان اخرم قرار ندی. دوست ندارم به این زودی بیام پیشت. چون هنوز توشه‌ام پر از خوبی نشده.

خیلی بده وقتی حتی یک لحظه به این فکر می‌کنم که خدایا نکنه سالِ بعد، رمضان نباشم...

خداجون

ازت میخوام که تا الان که نوجوونم، بهم کمک کنی که راه درست رو پیش برم. حالا چه تنها چه با کمک...

دوس دارم که بهم یه قدرتی بدی که وقتی از خیلی چیزها یا کس ها دلگیر میشم، دلم به خودت گرم شه. این که بدونم خدام پشتمه. من که میدونم پشتمی...

خدا جون باز ازت میخوام که بهم کمک کنی مامان-بابا، ابجی و همه بنده هاتو از خودم راضی نگه دارم، این که دلشونو نشکنم. من هیچ وقت به عمد قصد ناراحتی هیچ کدوم از بنده هاتو نداشتم. داشتم؟ نداشتم که.

ترجمه راضی رو خودت تو دلم میدونی!

بهم کمک کنی تا نوجوونم خودمو اصلاح کنم. واست یه بنده خوب شم تو این دنیای نیمه بد/ اینکه خوش خلق باشم. زود از کوره در نرم. راه رو درست برم. و...

راسی خدا

جواب اون سوالمو کامل گرفتم. راه نجات رو یافتم. خودت کمک کن. 

میدونی چیه؟

خیلی دوست دارم...

خوش‌حالـــــــم،خوشحال...

چقدر دنیا خوبه تا وقتی باهات باشم، به یادت باشم...

دلم یک تحول خاص میخواد.

عاشقتم خدایی.

پارسال.

سحر 23 رمضان.

مادربزرگ.


پ.ن: پارسال چنین ساعتی...

صرفن جهت نگه داشتن زمان. پست اندکی بعد نوشته خواهد شد.